کد مطلب:141774 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:138

رودررویی حر با امام حسین
ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل كرده كه گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راه (حجاز تا عراق) را طی می كردیم كه امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود كه آب بردارند و هر چه می توانند آب بردارند. صبحگاهان (كاروان) حركت كرد، حدود نیمروز شده بود كه مردی از آن گروه تكبیر گفت. حضرت حسین علیه السلام فرمود: «الله اكبر؛ ولی چرا تكبیر گفتی؟» گفت: «نخلی را دیدم». آن دو نفر گفتند: ما در این مكان هرگز درخت خرمایی ندیده ایم.» امام فرمود: «من از آن چه شما نظر می دهید، این گونه نظر ندارم» گفتیم: «ما گرد و غبار اسبان را می بینیم» پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نیز آن را می بینم» سپس امام حسین علیه السلام فرمود: «آیا پناهگاهی نیست كه آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یك جهت روبه رو شویم؟» گفتیم: «چرا، آن ذوحسم است كه به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممكن است بیفتد» پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیك شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر


از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمه گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسیدند؛ او حر بود، با هزار سپاه كه در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه السلام قرار می گرفت. حسین علیه السلام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند حسین علیه السلام به جوانان خود فرمودند: «قوم را سیراب كنید و اسب ها را آب دهید». مردان سیراب و اسب ها خنك شدند. [1] .

وقت نماز فرارسید، حسین علیه السلام به «حجاج بن مسروق جعفی» كه او را همراهی می كرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسین علیه السلام در حالی كه پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثنای الهی گفتند و فرمودند: «ایها الناس! انها معذرة الی الله الیكم انی لم آتكم حتی اتتنی كتبكم؛ ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست. من به سوی شما نیامده ام تا این كه نامه هایتان را دریافت كردم». سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی كه مردم سكوت كرده بودند، سپس به موذن فرمود: «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: «آیا می خواهی كه با اصحابت نماز بخوانی؟» گفت: «نه، بلكه به نماز شما (اقتدا خواهم كرد)». پس همه به حسین علیه السلام اقتدا كردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمه ای كه برایش نصب كرده بودند شد و یاران گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر كس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود كه امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای كوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: «ایها الناس! انكم ان تتقوا...» حر گفت: «به خدا قسم، ما نمی دانیم این نامه هایی كه از آن یاد كردید كدام است». امام فرمودند: «ای عقبة بن سمعان! آن خورجین، نامه هایی را كه به من نوشته اند بیرون آور» [2] عقبه آن دو خورجین را كه پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر


آنها پخش كرد. حر گفت: «البته ما از این كسانی كه نامه به سوی شما نوشته اند نسیستیم و به ما امر شده كه وقتی شما را ملاقات كردیم از شما جدا نشویم تا این كه شما را نزد عبیدالله ببریم» امام حسین علیه السلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزدیك تر است» [3] سپس به یارانش فرمود: «اركبوا؛ سوار شوید» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن ها سوار شوند. پس فرمود: «انصرفوا؛ بگذرید». وقتی راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: «ثكلتك امك! ما ترید؟؛ مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟» حر گفت: «آگاه باشید كه به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارات را می گفت - در حالی كه وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز می گفتم [4] - اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست كه یاد مادر شما كنم مگر به نیكوترین وجهی كه می توانم». [5] .


[1] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 400؛ مقتل الحسين مقرم، ص 214.

[2] «يا عقبة بن سمعان اخرج الخرجين الذين فيهما كتبهم الي». ابصار العين، ص 205.

[3] قال الحسين عليه السلام: «الموت اوني اليك من ذلك». تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 401-402؛ ركك كتاب الفتوح، ج 5، ص 76، 78 - ابصار العين، ص 205.

[4] كتاب الفتوح، ج 5، ص 78؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 232.

[5] مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 232.